Wednesday, December 27, 2006

یلدا بازی


اونایی که اینجا رو می خونن فک نکم اینا رو می دونستن

1-یه بار تو یه عروسی به کمک پسر خالم و دادشم تقریبا آنتن تمام ماشینهایی که اونجا بود رو شکستیم و کلی هم چراغ ماشین شکندیم طوری که مجلس به ... رفت

2-وقتی داییم دومات شده بود باز هم با پسر خالم و دادشم هرچی پیف پاف تو جهیزیه ی زن داییم بود برداشتیم یه آتیش درس کردیم و مینداختیمشون تو آتیش، خیلی حال داد، اون موقع فکر می کردم همشون پیف پافن ولی بعدش فهمیدم که همشون پیف پاف نبوده

3- یه بار با بیل زدم پشت پای دادشم فک کنم یه تیکه از پشت پاش نمی دونم چی شد ولی هنوز بعده 17 18 سال جاش مونده رو پاش

4- بر خلاف الانم تو بچگی به ترسو بودن معروف بودم البته الان هم به نترس بودن معروف نیستم

5-خیلیا حسرت دوستای منو می خورن هر چی هم بهشون می گم اشتباه می کنین به خرجشون نمیره

:D

خوب حالا اون پنج نفر
هر کیو بگم لوپ ایجاد می شه
اون پنشتایی که لوپ ایجاد نمی کنن

از ماست که بر ماست

زمانی دلیلی می آوردم و فکر می کردم که همین بس است
گفتند کافی نیست گوش ندادیم، نشان دادند کافی نیست

حال فهمیدیم کافی نیست

کاش همان بس بود